Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


łø0øvєรŧøяy

نـــﮧ ... نـــﮧ! گــریـــﮧ نـمــے ڪـنـم!!! یــڪـ چــیـزے رفــتـــﮧ تــوے چــشـمـم ! بــــﮧ گــمـانــم … یــڪـ خــاطــره اســت!

خاطرت هست؟
می گفتم در قانون من
چه بدانی چه ندانی،
چه بخوانی چه نخوانی
وقتی خون به نقطه ی جوش می رسد،
...شعر می شود...

اما چند روزیست واژه ها خیال قافیه شدن ندارند!
شعر امشبم تنها یک کلمه است:

تــــــ ــو!‬

+نوشته شده در جمعه 16 تير 1391برچسب:,ساعت1:13 PMتوسط ...♥... | |

سر کلاس ادبيات معلم گفت : فعل رفتن رو صرف کن - رفتم ... رفتي ... رفت ... ساکت مي شوم ، ميخندم ولي خنده ام تلخ مي شود استاد داد مي زند : خوب بعد ؟ ادامه بده ! و من مي گويم : - رفت ... رفت ... رفت ... رفت و دلم شکست ... غم رو دلم نشست ... رفت و شاديم بمرد ... شور از دلم ببرد ... رفت ... رفت ... رفت ... و من مي خندم و مي گويم : خنده ي تلخ من از گريه غم انگيز تر است .............. کارم از گريه گذشته به سيه

+نوشته شده در جمعه 16 تير 1391برچسب:,ساعت1:1 PMتوسط ...♥... | |

تو را هیچگاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنم

چون تو پاک هستی

می توانم تو را خط خطی کنم

که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار میشوی

و وقتی که نیستی بی رنگی روزهایم را با مداد رنگی های یادت رنگ می زنم

 

             

+نوشته شده در جمعه 16 تير 1391برچسب:,ساعت1:1 PMتوسط ...♥... | |

 

وقتی دست دختری را عاشقانه میگیری

 

تازه میفهمی مرد بودن را باید میانِ دستان ظریفِ زن احساس کرد

 

مرد که باشی

 

وقتی سرتو رو سینش میذاری

 

حس میکنی چقدر به زن نیازمندی

و زن چقدر به حس مرد بودنت نیازمنده...

+نوشته شده در جمعه 16 تير 1391برچسب:,ساعت1:27 AMتوسط ...♥... | |

فرقـے نمـے کند !!


بگویم و بدانـے ...!


یا ...


نگویم و بدانـے..!


فاصله دورت نمی کند ...!!!


در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!


جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:


دلــــــــــــــم

+نوشته شده در جمعه 16 تير 1391برچسب:,ساعت1:25 AMتوسط ...♥... | |

 

مـَن خـوشـبـخـتـم !

    و ایـن یـعـنـے . .

     خـدایـے دارَم

    کـه بـه وقـتـش دامـنـے مـی پـوشـد قـدر تـمـام ِ دلـگـرفـتـگـے هـایـَم

    و لـحـظـه اے دیـگـر

    سـیـنـه اے دارد ، مـردانـه و اَمـن ...

+نوشته شده در جمعه 16 تير 1391برچسب:,ساعت1:24 AMتوسط ...♥... | |

 

شــَب خــوابیـــدے تــو تــَخــتــت ...

هـــی قـــل میــخــورے ....

بــَعــد گــوشیــت ُ بــَر میـــدارے میــنویـــْســـے :

" خـــوابــَمــ نمیــبــَرهـ "

ســـَرد میـــشـــے ...

بــُغـــض مــیـشـے ...

خـــُـــرد میــــشـے ...

دَرد میــشـــے ...

وَقـــتــــے کـــــﮧ میـــبـــنـــے هــیــچــکــَس ُ نــَدارے ایـــن ُ بــَراش بــفــرســتے ... !

+نوشته شده در جمعه 16 تير 1391برچسب:,ساعت1:23 AMتوسط ...♥... | |

 

گـاهـی اوقـات

 

آدمـ نیـ ـاز دارَد در آغـوشـ ِ مـَردی غـَرق شـود

مـَردی کـه اگـر کسـی اذیـت کـرد ،

قـول دهـد همیشـان را می زَنـَد

مـردی کـه تـَه ریـش داشتـه بـاشـد

و لبخنـدش فقـط و فقـط بـرای تـو باشـد

مـردی کـه ساعتـ ها در آغـوشـَش لـَمـ دَهـی

بـدون ِ اینـکه بـروَد سـَر ِ اصـل ِ مطلـَب

مـردی کـه گـریـه هایـت را گـوش کنـد

و دَر خـود حـَل کنـد

مـردی کـه فقـط یـک سـر و گـردن بلنـد تـَر بـاشـد

مـردی کـه تـورا بـا دنیـا عـوض نکنـد

حتـی اگـر زشـت تـرین آدمـ ِ روی ِ زمیـ ن بـودی

مـردی کـه مـَـــــــرد بـاشـَد  . . . همیـ ن /.

+نوشته شده در جمعه 16 تير 1391برچسب:,ساعت1:22 AMتوسط ...♥... | |

امشَــب از ان شَب هایـے است ڪِه

دِلـَم هــَواے آغـُوشَـت را ڪَرده

افســــــــــوس

ڪِــه جـُز پاهاے بـَغـَل ڪَرده ام مـِهمانِ دیگــَرے نـَدارَم...!


+نوشته شده در جمعه 16 تير 1391برچسب:,ساعت1:21 AMتوسط ...♥... | |

 

وقتے آغوشتــ رآ بهـ روے آرزوهـ ـايمـ باز مے كنـ ــي ،

 

 

آنقـ ــدر مجذوبــ گرمآے وجودتــ مے شومـ

 

كهـ جُـ ــز آرامشـ آغوشتــ

تمامـ آرزوهآے خواستنے ديگـ ــر رآ از يـ ـاد مے برمـ

دوستتــ دآرمـ

فقـ ــط همينــ

+نوشته شده در جمعه 16 تير 1391برچسب:,ساعت1:21 AMتوسط ...♥... | |

صفحه قبل 1 ... 16 17 18 19 20 ... 34 صفحه بعد