Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


łø0øvєรŧøяy

نـــﮧ ... نـــﮧ! گــریـــﮧ نـمــے ڪـنـم!!! یــڪـ چــیـزے رفــتـــﮧ تــوے چــشـمـم ! بــــﮧ گــمـانــم … یــڪـ خــاطــره اســت!

قلب هدیه


پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت: میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…

 

چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:

سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری کهقلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)


دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…

+نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:,ساعت5:55 PMتوسط ...♥... | |

زن و مرد از راهی می رفتند، ماموران آنها را دیدند وآنها را خواستند!
پرسیدند شما چه نسبتی با هم دارید؟
زن و مرد جواب دادند زن و شوهریم
ماموران مدرک خواستند،
زن و مرد گفتند نداریم !
ماموران گفتند چگونه باور کنیم که شما زن و شوهرید ؟!
زن و مرد گفتند ...

برای ثابت کردن این امرنشانه های فراوانی داریم ... !

اول اینکه آن افرادی که شما می گویید دست در دست هم می روند،
ما دستهایمان از هم جداست!

دوم، آنها هنگام راه رفتن و صحبت کردن به هم نگاه می کنند،
ما رویمان به طرف دیگریست!

سوم آنکه آنها هنگام صحبت کردن و راه رفتن،با هم با احساس حرف می زنند،
ما احساسی به هم نداریم!

چهارم آنکه آنها با هم بگو بخند می کنند،
می بینید که، ما غمگینیم!

پنجم، آنها چسبیده به هم راه می روند،
اما یکی ازما جلوترازدیگری می رود!

ششم آنکه آنها هنگام با هم بودن کیکی، بستنی ای، چیزی می خورند،
ما هیچ نمی خوریم!

هفتم، آنها هنگام با هم بودن بهترین لباسهایشان را می پوشند،
ما لباسهای کهنه تنمان است.. !

هشتم، ...

ماموران گفتند
خیلی خوب،
بروید،
بروید،..
فقط بروید ... !

 

+نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:,ساعت5:50 PMتوسط ...♥... | |

 

سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من

که تو از پنجره عشق چه ها می خواهی
صبح تا نیمه ی شب منتظری
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن می گویی
گاه با رهگذران
خبر گمشده ای می جویی
راستی گمشده ات کیست؟کجاست؟
صدفی در دریا است؟
نوری از روزنه فرداهاست؟
یا خدایی است که از روز ازل پنهان است؟
بارها آمد و رفت
بارها انسان شد
وبشر هیچ ندانست که بود
خود اوهم به یقین آگه نیست
چون نمی داند کیست
چون ندانست کجاست چون ندارد خبر از خود که خداست

 


+نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:,ساعت5:44 PMتوسط ...♥... | |

وقتی تنهاییم دنبال یک دوست میگردیم

وقتی پیدایش کردیم دنبال عیب هایش میگردیم


و وقتی از دستش دادیم دنبال خاطره هایمان با او می افتیم و باز تنهاییم!

+نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:,ساعت5:40 PMتوسط ...♥... | |

و خدا شب را خلق کرد برای گریه کردن
برای بغل کردن یک بالشت
برای زل زدن به تاریکی
برای نخوابیدن و خاطره ها را مرور کردن.....

____ ____ _______________$$$$$$$____________________
________________________$$$$$$$$$$___________$$$$$___
________________________$$$$$$$$$$$________$$$$$$$$__
_________________________$$$$$$$$$$$$____$$$$$$$$$___
____ ________________ _____$$$$$$$$$$$__$$$$$$$$$$$$__
_____________________________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$___
___________________________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$___
_________________________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$____
________________$$$______$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$____
______________$$$$$$$$_____$$$$$$$$$$$$$$$$$____
_____________$$$$$$$$$$_____$$$$$$$$_$$$$$_____
___________$$$$$$_$$$$$$$$__$$$$$$$___$$$$_____
__________$$$$$_____$$$$$$$$_$$$$$$____$$$_____
_________$$$$__________$$$$$$$$$$$$$$___$$$____
_______ $$$$____________$$$$$$$$$$$$$$___$$$____
______$$$_________________$$$$$$$$$$$$____$$$$$$___
___$$$$$$ __________________$$$$$$$$$$____________

 

+نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:,ساعت5:39 PMتوسط ...♥... | |


__†‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡†††††‡¶¶¶¶‡††††††††††††‡‡‡†
___‡8‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡†8¶¶¶8‡‡††††††††††††††††††
___†‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡†‡¶¶¶8‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡†
____‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡¶¶¶8‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡888‡‡‡‡‡‡
____‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡8¶¶¶8‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡
_____†‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡8‡‡‡88‡‡‡‡‡88‡‡‡‡‡‡¶¶¶¶¶¶¶8‡†
____††‡‡‡88888‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡88‡8888‡‡8¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶8†††
____‡¶¶¶¶¶¶¶888‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡888¶¶¶8¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶8‡†††
___†¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶8‡‡‡‡‡†††‡‡‡88¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶8¶¶‡‡†‡††††
____8¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶8‡‡‡†††††††‡88¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶8‡‡‡††††††
____†¶¶888888¶¶¶¶8††††††††††‡‡‡‡†888‡‡‡‡‡‡†‡††††††††
_____‡¶8888888¶¶¶¶†††††††††‡††††‡†‡‡‡†‡†††††††‡†††††
_______¶¶¶888¶¶¶¶¶‡††††††‡††††††††††††††††††††††††††
________¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶‡††††††††††††††††‡‡‡‡†††††††††††††
_________¶¶¶¶¶¶¶¶8‡‡‡‡‡††††††††††††‡‡‡‡‡‡†††††††††††
__________8¶¶¶¶88‡†††††‡‡‡†††††††††‡‡‡‡‡‡†††††††††††
___________¶¶¶8‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡††††††††‡‡‡‡‡‡‡‡††††††††††
___________‡‡‡‡‡‡††‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡†‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡†††‡††
___________‡†‡‡‡‡†‡‡‡††††‡‡†††‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡†††
___________‡‡‡‡‡‡8‡8‡8¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶8‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡††
___________‡‡‡8888¶8¶¶‡¶¶¶‡†‡88‡‡†††‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡
___________‡88888¶¶¶¶¶¶¶¶88‡‡‡‡††‡†‡‡††‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡
___________‡8¶88¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶8‡‡†††‡††‡††‡‡††8¶88‡‡‡‡‡
____________‡¶¶8¶¶¶¶¶¶¶¶¶8‡‡‡†††‡†††††††††‡‡‡¶¶¶88‡‡
_____________†¶¶¶¶¶¶¶¶¶‡‡‡†‡8¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶†‡‡‡‡
_______________¶¶¶¶¶¶¶¶‡¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶888‡††8‡88†††‡‡‡‡
________________†¶¶¶¶¶8¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶‡‡††‡‡88‡‡‡†‡‡‡‡‡‡‡
___________________¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶‡8888‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡
____________________‡¶¶¶¶¶¶†8‡‡88‡8888888‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡
_____________________†8¶¶¶¶88888¶¶¶¶¶¶¶8‡‡‡‡‡‡‡‡‡†††
______________________†‡¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶888‡‡‡‡‡‡‡8888
________________________†8¶¶¶¶¶¶¶¶¶88‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡88‡8¶
__________________________†¶¶¶¶¶¶888‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡‡888¶¶

 

+نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:,ساعت5:34 PMتوسط ...♥... | |

هی فلانی می دانی ؟ می گویند رسم زندگی چنین است...

می آیند.... می مانند.... عادت می دهند.... ومی روند.

وتو در خود می مانی و تو تنها می مانی

راستی نگفتی رسم تونیز چنین است؟.... مثل همه فلانی ها....؟

+نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:,ساعت5:29 PMتوسط ...♥... | |

همین طور نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

+نوشته شده در دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:,ساعت8:6 PMتوسط ...♥... | |

دختر:می دونی فردا عمل قلب د

ارم؟
دختر:می دونی فردا عمل قلب دارم؟


پسر:آره عزیز


دختر:منتظرم میمونی؟


پسر رویش را به سمت پنجره بر میگرداند تا دختر اشکش را نبیند و گفت:منتظرت میمونم


دختر:دوستت دارم


... ... بعد از عمل،دخترداشت به هوش می آمد،به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد


پرستار:آروم باش عزیزم تو باید استراحت کنی


دختر:ولی اون کجاست؟گفت که منتظرم میمونه به همین راحتی گذاشت و رفت؟


پرستار:در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر خالی میکرد رو به او گفت:میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟



+نوشته شده در یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:15 AMتوسط ...♥... | |

کاش دنیا


یکبار هم که شده


بازیش را به ما می باخت


مگر چه لذتی دارد


این بردهای تکراری برایش؟!...

 

+نوشته شده در یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:7 AMتوسط ...♥... | |

‏Photo: ازین مدل بچه ها خوشم میاد....والا به غرعان...
*#امیرحسین#*‏

ههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه

+نوشته شده در یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:5 AMتوسط ...♥... | |

 

بـــی تـــــ[تصویر: 13264029211.gif]ــــــــ[تصویر: 13264029211.gif]ــــو

چِـــشــمــــِـــ[تصویر: 13264029211.gif]ــ دیدنـِـــ[تصویر: 13264029211.gif]ـــــ

چیــــ[تصویر: 13264029211.gif]ـــزهـــــ[تصویر: 13264029211.gif]ـــــایی را کِـــ[تصویر: 13264029211.gif]ـــــ با تــــ[تصویر: 13264029211.gif]ــــو دیدهـ اَمــــ[تصویر: 13264029211.gif]ـــــ را

نَدارَمـــ[تصویر: 13264029211.gif]ـــ !!!

+نوشته شده در یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:,ساعت11:48 AMتوسط ...♥... | |

‏Photo: انسان به هر چه که اراده کند خواهد رسید . اندیشه آدمی سازنده زندگی اوست ...
(زرتشت)‏

انسان به هر چه که اراده کند خواهد رسید . اندیشه آدمی سازنده زندگی اوست ...

(زرتشت)

+نوشته شده در شنبه 20 خرداد 1391برچسب:,ساعت4:21 PMتوسط ...♥... | |

فقیر به دنبال شادی ثروتمند و ثروتمند به دنبال آرامش زندگی فقیر است!


کودک به دنبال ازادی بزرگتر و بزرگتر به دنبال سادگی کودک است!


پیر به دنبال قدرت جوان و جوان در پی تجربه سالمند است!


آنان که رفته اند در آرزوی بازگشت و آنان که مانده اند در رویای رفتن!


خداوندااااااااا!کدامین پل در کجای دنیا شکسته که هیچکس به مقصد خود نمیرسد؟؟؟؟؟؟؟

+نوشته شده در شنبه 20 خرداد 1391برچسب:,ساعت4:16 PMتوسط ...♥... | |

گاهی وقت ها.....

+نوشته شده در شنبه 20 خرداد 1391برچسب:,ساعت4:13 PMتوسط ...♥... | |

آنقدر مرا سرد کرد،

 

                          از خودش..

                                      از عشق..

                                            که حالا به جای دلبستن یخ بسته ام،

                                                                  

                                        آهای!! روی احساسم پا نگذارید.. لیز میخورید !!!

+نوشته شده در شنبه 20 خرداد 1391برچسب:,ساعت4:11 PMتوسط ...♥... | |

ای نا رفیق.. به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه می زنی بر اعتمادم زیر پایم را زود خالی

کردی .



 

سلام پر مهرت را باور کنم.یا پاشیدن زهر نا مرديت را

 

خنجری از پشت در قلبم فرو رفت پشت سرم را نگاه کردم .. کسی جز تو نبود!!!

+نوشته شده در شنبه 20 خرداد 1391برچسب:,ساعت4:9 PMتوسط ...♥... | |

 

وقتی عاشقش بودم او دوستم نداشت

 

و زمانی که عاشقم شد برایم بی ارزش شده بود

حالا می فهمم که چرا اول قصه ها می نویسند:

یکی بود و یکی نبود

+نوشته شده در شنبه 20 خرداد 1391برچسب:,ساعت4:7 PMتوسط ...♥... | |

 

 


يک پسر خوب امضاء گواهي نامه اش خشک نشده به رانندگي خانمها گير نميدهد

يه پسرخوب کمتربا اين جمله مواجه ميشود'مشتري گرامي دسترسي شمابه اين سايت مقدورنمي باشد'



ادامه مطلب...

+نوشته شده در شنبه 20 خرداد 1391برچسب:,ساعت4:4 PMتوسط ...♥... | |

 

+نوشته شده در شنبه 20 خرداد 1391برچسب:,ساعت3:59 PMتوسط ...♥... | |

تیكه بنداز

girl.gif

جرات داری به این دختر 

جرات داری به این دختر تیكه بنداز


بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

رقصیدنشونم مثه خودشون زشته
شکلک های شباهنگ

##آدما شاید پسر باشن اما پسرا هیچوقت آدم نمیشن##

+نوشته شده در شنبه 20 خرداد 1391برچسب:,ساعت3:56 PMتوسط ...♥... | |


 

 

بهت نمی گم دوسِت دارم،ولی قسم می خورم که دوسِت دارم بهت نمی گم هرچی که می خوای بهت می دم،چون همه

 

چیزم تویی نمی خوام خوابتو ببینم، چون توخوش ترازخوابی اگه یه روزچشمات پرِاشک شد ودنبال یه شونه گشتی که

گریه کنی،صِدام کن بهت قول نمی دم که ساکتت کنم ،اما منم پا به پات گریه می کنم اگر دنبال مجسمه سکوت می گشتی

صِدام کن، قول می دم سکوت کنم اگه دنبال خرابه می گشتی تا نفرتتو توش خالی کنی ، صِدام کن چون قلبم تنهاست اگه

یه روزخواستی بری قول نمیدم جلوتو بگیرم اما باهات میدوم اگه بیه روز خواستی بمیری قول نمی دم جلوتو بگیرم اما

 

 

 

اینو بدون من قبل از تو میمیرم

 

چقدرعجيبه که تا مريض نشي کسي برات گل نمي ياره تا گريه نکني کسي نوازشت نمي کنه تا فرياد نکشي کسي به

طرفت برنمي گرده تا قصد رفتن نکني کسي به ديدنت نمي ياد و تا وقتي نميري کسي تورو نمي بخشه

+نوشته شده در شنبه 20 خرداد 1391برچسب:,ساعت3:49 PMتوسط ...♥... | |

میدونم خدافظی چه رنگیه .. تو تاحالا تجربه کردی ؟ راستش از این صفحه

مانیتور خسته شدم .. از اینکه حرفامو بنویسم خسته شدم.. دلم واسه

هم زبون تنگه که زل بزنه تو چشامو باهام حرف بزنه که اشک هامو بببنه .

خنده هامو لمس کنه . فکرمیکنم اینجا خودمم دارم آهنی میشم قلبم . . .

نگاهم

+نوشته شده در سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:,ساعت10:24 AMتوسط ...♥... | |

به کلاغ ها بگویید قـــصه ی من اینجا تمام شد ...؛
                              یکی
                              بود و نبود ِ مرا با خود برد !!

.....................

گاهی دوست دارم بدون پک زدن

فقط بنشینم و نگاه کنم که سیگار چگونه میسوزد

شاید آخر فهمیدم چه لذتی میبری از تماشای سوختن من

شاید آخر قانع شدم!

.....................

جاي شما خالي
اندكي زير باران قدم زدم
اندكي بغض
اندكي گريه
اندكي افسوس
دلتان نخواهد،خيلي تلخ بود....


ادامه مطلب...

+نوشته شده در دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:,ساعت9:21 PMتوسط ...♥... | |

هر کی اومد پیش من یه ذره جاتو نگرفت....

هیچ ادایی جای اون نازو اداتو نگرفت....

پیش هر نقاشی رفتم تو رو نقاشی کنه

روی هر بومی زدم رنگ چشاتو نگرفت...

+نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت1:20 PMتوسط ...♥... | |

یکی را دوست میدارم ولی او باور ندارد.
یکی را دوست میدارم همان کسی که شب و روز به یادش هستم و لحظات سرد زندگی را با گرمای عشق او میگذرانم.
کسی را دوست میدارم که میدانم هیچگاه به او نخواهم رسید و هیچگاه نمیتوانم دستانش را بفشارم.
یکی را دوست میدارم ، بیشتر از هر کسی ، همان کسی که مرا اسیر قلبش کرد.
یکی را دوست میدارم ، که میدانم او دیگر برایم یکی نیست  ، او برایم یک دنیاست.
یکی را برای همیشه دوست میدارم ، کسی که هرگز باور نکرد عشق مرا!
کسی که هرگز اشکهایم را ندید و ندید که چگونه از غم دوری و دلتنگی اش پریشانم.
یکی را تا ابد دوست میدارم ، کسی که هیچگاه درد دلم را نفهمید و ندانست که او در این دنیا تنها کسی است که در قلبم نشسته است .
یکی را در قلب خویش عاشقانه دوست میدارم ، کسی که نگاه عاشقانه مرا ندید و لحظه ای که به او لبخند زدم نگاهش به سوی دیگری بود .
آری یکی را از ته دل صادقانه دوست میدارم ، کسی که لحظه ای به پشت سرش نگاه نکرد که من چگونه عاشقانه به دنبال او میروم .
کسی را دوست میدارم که برای من بهترین است ، از بی وفایی هایش که بگذرم برای من عزیزترین است.
یکی را دوست میدارم ولی او هرگز این دوست داشتن را باور نکرد.
نمیداند که چقدر دوستش دارم ، نمی فهمد که او تمام زندگی ام است .
یکی را با همین قلب شکسته ام ، با تمام احساساتم ، بی بهانه دوست میدارم.
کسی که با وجود اینکه قلبم را شکست اما هنوز هم در این قلب شکسته ام جا دارد.
یکی را بیشتر از همه کس دوست میدارم ، کسی که حتی مرا کمتر از هر کسی نیز دوست نمیدارد.
یکی را دوست میدارم…
 با اینکه این دوست داشتن دیوانگیست اما…
من دیوانه تنها او را دوست میدارم.


 

+نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:59 AMتوسط ...♥... | |

نمیخواهم خاطره شوم و بعد فراموش ، نمیخواهم  یادم در قلبت روشن باشد بعد خاموش .
نمیخواهم بگویی که دوستم داری بعد بروی ، نمیخواهم این حرفهای پوچ را برایم بزنی …


بودنت را میخواهم ، این که باشی ، اینکه همیشه مال خودم باشی ، نه اینکه رهگذری باشی و مدتی در قلبم باشی مرا به خودت وابسته کنی و بعد مثل یک بازیچه کهنه رهایم کنی .
گفتم که قلبم مال تو است ، نگفتم که هر کاری دوست داری با آن کن !
گفتم تو مال منی ، نه اینکه همزمان با هر غریبه ای که دوست داری باش . . .
گفتم با وفا باش ، نه اینکه در این دو روز دنیا ، تنها یک روزش را در کنارم باش !
نمیخواهم خاطره شوم و بعد فراموش ، بیا و از آب چشمه دلتنگی هایم بنوش .
تا بفهمی چه حالی ام ، تا بفهمی خیره به چه راهی ام . . .
دائم نگاهم به آمدن تو است ، اینکه مال من باشی و خیالم راحت ، اینکه همیشه خورشید عشق در قلبمان بتابد
نمیخواهم در حسرت داشتنت بمانم ، نمیخواهم آرزوی دست نیافتنی زندگی ام شوی ، غرورت را زیر پا بگذار  تا من برایت دنیا را زیر پا بگذارم ، با من باش تا من تا ابد مال تو باشم ، وفادار باش تا آنقدر بمانم تا بفهمی عشق چیست!
نمیخواهم کسی باشم که لحظه ای به زندگی ات می آید و بعد فراموش میشود ، نمیخواهم کسی باشم که گهگاهی یادش میکنی ، گهگاهی به عکسهایش نگاه میکنی ، گهگاهی به حرفهایش فکر میکنی تا روزی که حتی اسم او را نیز دیگر به یاد نمی آوری .
نمیخواهم امروز عشق تو باشم و فردا هیچ جایی در قلبت نداشته باشم . . .

 

+نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:59 AMتوسط ...♥... | |

فرق پسرهی دیروزی با امروزی

 

 

 
تا دیروز می گفتن دوست دخترامروز می گن داف(هر چند نمی دونن داف با چه الفیه)

- تا دیروز موهاشنو با ژل سیخ می كردن امروز با اندوگراف(هر چند شما پسرا عقلتون به اندوگراف نمی رسه)

- تا یروز ابروهاشونو بر می داشتن امروز تاتو می كنن(الگوشونم حامد هاكانه)

- تا دیروز رو كاغذ كاهی شماره مینوشتن امروز بیزینس كارت می دن(هیچ جا هم اعتبار داره)

- تا دیرزتریاك رو چراغ نفتی دود می كردن امروز رو شومینه(معتادا هم معتادای قدیم)

- تا دیروز تو كوچه بنبست قرار می ذاشتن امروز تو كافه تریا(زودم قهر می كنن پولشونو دختره حساب كنه)


- تا دیروز آشغال دم در می ذاشتن امروز خودشونم با اشغالا وا می سن دم در(اونم با عینك دودی)

- تا دیروز ساعت 9 می خوابین امروز اصلا شبا خونه نمی یان كه بخوابن(كارتون خواب می شن)

- تا دیروز مرطوب كننده ی گل پسند می زدن امروز كرم پودر ساویز(خارجی شو می خوای چكار)

- تا دیروز عطر كبرا می زدن امروز noxa می زنن(ولی بازم بو گند می دن)

- تا دیروز دخترا رو سوار می كردن امروز به دخترا سواری می دن(خر سواری دلا دلا نمی شه)

- تا دیروز واسه سگشون قلاده می خریدن امروز واسه خودشون می خرن(واق واقم می كنن)

- تا دیروز كارت تلفنشونو پرس می كردن امروز سیم كارتشونو پرس می كنن(ولی بازم همراهشون به علت بدهی قطع می شه)

- تا دیروز ریش آیت اللهی می ذاشتن امروز ریش بزی بزی(گرگم می خورتشون)

- تا دیروز آتاری بازی می كردن امروز دختر بازی می كنن(همیشه هم گیم اوور می شن)

- تا دیروز با درو دیوار عكس می نداختن امروز با درو داف

+نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:58 AMتوسط ...♥... | |

فوایدوجودداف درجامعه:


ادامه مطلب...

+نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:56 AMتوسط ...♥... | |

تلفن زدن پسر ها و دختر ها

گفتگوی دو دختر پای تلفن: سلام عشقم، قربونت برم. چطوری عسل؟ فدات شم… می بینمت خوشگم… بوس بوس بوس

گفتگوی دو پسر پای تلفن: بنال… بوزینه مگه نگفتی ساعت چهار میای؟ د گمشو راه بیفت دیگه کره خر

بعد از قطع کردن تلفن :

دخترها: واه واه واه !!! دختره ایکبیریه بی فرهنگ چه خودشم میگیره اه اه اه انگار از دماغ فیل افتاده حالمو بهم زد

پسرها
: بابا عجب بچه باحالیه این ممد خیلی حال میکنم باهاش خیلی با مرامه!

+نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:55 AMتوسط ...♥... | |

زمان



در عرض یک لحظه می شه یه نفر رو خرد کرد...

در عرض یک ثانیه می شه یه نفر رو دوست داشت...

در عرض یک ساعت می شه عاشق شد...

ولی...

یه عمر طول می کشه تا کسی رو فراموش کرد.....

+نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:54 AMتوسط ...♥... | |

عاشق و معشوق: من رو دوست داري؟؟ آره! معلومه كه دوستت دارم. حاضري برام هركاري بكني؟؟ اين هم آخه سئوال داره؟ تو بگو من برات ميميرم! مثلا چيكار ميكني برام؟ هرچي كه تو بگي! ببين من براي مهريه‌ام يك كاميون گل رز ميخوام! باشه قبوله. هرچي تو بگي. ببين من ميخوام تو ديگه با اون دوستات نري جايي! باشه قبوله. هرچي تو بگي. اصلا از اين اخلاقت هم كه توي جمع زياد حرف ميزني خوشم نمياد اگه من رو دوست داري اين عادت رو هم بايد ترك كني! باشه قبوله هرچي تو بگي.
باشه قبوله هرچي تو بگي!
عاشق و خدا:خدايا من تو رو خيلي دوست دارم. هميشه بهت اين رو گفتم. هميشه توي مناجات شعبانيه اون قسمتش كه خيلي دوسش دارم گفتم كه اگر من رو به جهنم بندازي هم به همه اهل جهنم اعلام ميكنم كه من تو رو دوست داشتم و دارم. بنده من! من هم به تو علاقه دارم و اگر ميدونستي شدت علاقه من رو از خوشحالي دوست داشتي زودتر به سمت من حركت كني. راستي خدايا چرا نماز صبح بايد دو ركعت باشه؟ نه قبوله هرچي تو بگي اما ميخوام دليلش رو هم بدونم. اين كه اشكال نداره. راستي خدايا چرا اون چيزي رو كه ازت خواستم بهم ندادي؟ صلاح تو نبود. اما من ميخواستم. اگه بهت ميدادم از من دور ميشدي! نه خدايا! فكر ميكني. من دوستت دارم. هرچي تو بگي اما اين حرف من رو هم گوش كن. تازه اون يكي اون دفعه كه اومدم مشهد جلوي امام رضا(ع) ازت يك خواهشي كردم هنوز اون هم درست نشده! درست ميشه اما كمي بايد صبر داشته باشي. ببين خدايا هرچي تو بگي اما من عجله دارم. اگر زود به دستش بياري زود هم از دستش ميدي. نه خدايا! هرچي تو بگي اما تو به من زود بده من خودم حواسم هست كه چطور ازش مواظبت كنم. نگران نباش از دستش نميدم. بايد صبر كني! صبر؟ هرچي تو بگي اما اگه فردا كارم رو درست نكني من باهات قهر ميكنم. اصلا ديگه نماز هم نميخونم تا ببيني كه خيلي جدي حرف ميزنم. خوب خودت ضرر ميكني! من كه به اون نماز محتاج نيستم. من اين چيزها حاليم نيست. من ميخوام ميخوام ميخوام.... اين يكي از امتحاناتت هست. محبتت چقدر بود؟؟ نه خدايا من خيلي دوستت دارم اما... اگه من رو دوست داري فقط گناه نكن مثلا اينجا غيبت نكن! خدايا هرچي تو بگي اما آخه نميشه كه من وسط اين جمع اظهار نظر نكنم و نگم كه من هم ميدونم كي چيكار كرده! ضايع ميشم. دروغ نگو! خدايا باشه هرچي تو بگي اما اگه راستش رو بگم كه كارم پيش نميره! باشه خدايا هرچي تو بگي اما يك نظر كه اشكال نداره. تازه اينها عادي شده ديگه! لذتي هم نيست. مواظب... خدايا صدا نمياد! ديگه صدا قطع شد. حالا چند روز ديگه ميام و توبه ميكنم. فعلا هي نگو اين كار رو بكن اون كار رو نكن. تازه يادت نره چيزهايي رو هم كه خواستم زود فراهم كني.

 

+نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:53 AMتوسط ...♥... | |

 

ابر و ابریشم و عشق!

هزار و یک اسم داری و من از آن همه «لطیف» را دوست تر دارم که یاد ابر و ابریشم و عشق می افتم .خوب یادم هست از بهشت که آمدم، تنم از نور بود و پروبالم از نسیم. بس که لطیف بودم ،توی مشت دنیا جا نمی شدم. اما زمین تیره بود. کدر بود، سفت بود و سخت. دامنم به سختی اش گرفت و دستم به تیرگی اش آغشته شد. و من هر روز قطره قطره تیره تر شدم و ذره ذره سخت تر. من سنگ شدم و سدّ و دیوار. دیگر نور از من نمیگذرد، دیگر آب از من عبور نمیکند، روح در من روان نیست و جان جریان ندارد.

حالا تنها یادگاری ام از بهشت و از لطافتش، چند قطره اشک است که گوشه ی دلم پنهانش کرده ام، گریه نمیکنم تا تمام نشود، میترسم بعد از آن از چشم هایم سنگ ریزه ببارد.

یا لطیف! این رسم دنیاست که اشک، سنگ ریزه شود و روح ،سنگ و صخره؟ این رسم دنیاست که شیشه ها بشکند و دل های نازک شرحه شرحه شود؟

وقتی تیره ایم ،وقتی سراپا کدریم ،به چشم می آییم و دیده میشویم، اما لطافت هرچیز که از حد بگذرد، نا پدید میشود.

یا لطیف !کاشکی دوباره! مشتی ،تنها مشتی از لطافتت را به من می بخشیدی تا می چکیدم و می وزیدم و ناپدید میشدم، مثل هوا که نا پدید است، مثل خودت که ناپیدایی...یا لطیف! مشتی ،تنها مشتی از لطافتت را به من ببخش...

 

 

  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

+نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:52 AMتوسط ...♥... | |

آرام باش ،ما تا همیشه مال همیم ، همیشه عاشق و یار همیم
آرام باش عشق من ، تو تا ابد در قلبمی ، تو همه ی وجودمی
بیا در آغوشم ، جایی که همیشه آرزویش را داشتی ، جایی که برایت سرچشمه آرامش است
آغوشم را باز کرده ام برایت ، تشنه ام برای بوسیدن لبهایت
بگذار لبهایت را بر روی لبانم ، حرفی نمیزنم تا سکوت باشد بین من و تو و قلب مهربانت
خیره به چشمان تو ، پلک نمیزنم تا لحظه ای از دست نرود تصویر نگاه زیبای تو
دستم درون دستهایت ، یک لحظه رها نمیشود تا نرود حتی یک ذره از گرمای دستان لطیف تو
محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، آرزو میکنم لحظه مرگم همینجا باشد ، همین آغوش مهربانت
چه گرمایی دارد تنت عشق من ، رها نمیکنم تو را تا همیشه باشی در کنار قلب من
قلب تو میتپد و قلب من با تپشهای قلبت شاد است ، هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است
آرامم ، میدانم اینک کجا هستم ، همانجایی که همیشه آرزویش را داشتم ،همانجایی که انتظارش را میکشیدم و هر زمان خوابش را میدیدم آن خواب برایم یک رویای شیرین بود....
در آغوش عشق ، بی خیال همه چیز ، نه میدانم زمان چگونه میگذرد و نه میدانم در چه حالی ام
تنها میدانم حالم از این بهتر نمیشود ، دنیای من از این عاشقانه تر نمیشود
گرمای هوس نیست این آتش خاموش نشدنی آغوش پاکت
عشق است که اینک من و تو را به این حال و روز انداخته ، عشق است که اینک ما را به عالمی دیگر برده ، عشق است که من و تو را نمیتواند از هم جدا کند هیچگاه
خیلی آرامم ، از اینکه در آغوشمی خوشحالم

+نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:51 AMتوسط ...♥... | |

شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهیه . اما معنیش رو شاید سالها

طول بکشه تا بفهمی !

 

 

تو این کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش

دل شیر می خواد!

 

 

تنهایی ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا امیدی ، شکنجه رو حی

،دلتنگی ، صبوری ، اشک بیصدا ؛

 

                                               

هق هق شبونه ؛ افسردگی ، پشیمونی، بی خبری و دلواپسی.... !

 

 

برای هر کدوم از این کلمات چند حرفی که خیلی راحت به زبون میاد

 

 

و خیلی راحت روی کاغذ نوشته میشه باید زجر و سختی هایی رو تحمل

کرد

 

تا معانی شون رو فهمید و درست درک شون کرد !!!

 

 

متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی

اینها متنفرم

 

 

از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم

 

 

+نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:50 AMتوسط ...♥... | |

پسر: بالاخره موقعش شد. خیلی انتظار کشیدم.
دختر: میخوای از پیشت برم؟
پسر: حتی فکرشم نکن!
دختر: دوسم داری؟
پسر: البته! هر روز بیشتر از دیروز!
دختر: تا حالا بهم خیانت کردی؟
پسر: نه! برای چی می پرسی؟
دختر: منو میبوسی؟
پسر: معلومه! هر موقع که بتونم.
دختر: منو میزنی؟
پسر: دیوونه شدی؟ من همچین آدمی ام؟!
دختر: میتونم بهت اعتماد کنم؟!
پسر: بله.
دختر: عزیزم!
.
.  

 .

 

بعد ازازدواج و بی وفایی پسر

 

.

.

 

.

 

 

 .

 

کاری نداره متن قبلی رو از پایین به بالا بخون

+نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:49 AMتوسط ...♥... | |

چه بی صداست سایه ها

سایه ای که مال من است

سیاه

تاریک

خاکستری

موازی با خودم

با نور بستگی دارد...

اما ای کاش..

انسانهای که

در زمین می رویند

با پیوندی از نور

هم آغوش می شدند

اما....

انسان ها عجیب الخلقه اند

به سادگی

با هیچ دلی پیوند نمی زنند

پس

دل را با کی پیوند دهیم...؟؟؟


+نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت11:21 AMتوسط ...♥... | |

ببار


رهاتر از باد منم

 

تو می باری
من عاشق می شوم

من ببارم

 تو چه خواهی شد؟؟؟؟

...

من همانی خواهم شد

که تو خواهی....

+نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت11:19 AMتوسط ...♥... | |

 

 

 

 

حکایت من حکایت کسی است که عاشق دریا بود،

 
 
اما قایق نداشت؛
 
 
دل باخته سفر بود،همسفر نداشت
 
 
حکایت کسی است که زجر کشید،اما ضجه نزد،
 
 
زخم داشت و ننالید،گریه کرد اما اشک نریخت.
 
 
مثل پرنده ای که دلش هوای آسمان داشت و در بند صیاد گرفتار بود.
 
 
 حکایت من،
 
 
حکایت چوپان بی گله و ساربان بی شتر است .
 
 
حکایت من ... حکایت کسی است که پر از فریاد بود ... اما سکوت کرد تا همه ی صدا هارو بشنود ...!
حکایت کسی است که پر از امید و وفاست،اما حکایت تو،حکایت نا مهربانی ها است.....

 

+نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت11:17 AMتوسط ...♥... | |

 

حکایت من حکایت کسی است که عاشق دریا بود،


 
اما قایق نداشت؛

 
دل باخته سفر بود،همسفر نداشت

 
حکایت کسی است که زجر کشید،اما ضجه نزد،

 
زخم داشت و ننالید،گریه کرد اما اشک نریخت.

 
مثل پرنده ای که دلش هوای آسمان داشت و در بند صیاد گرفتار بود.

 
 حکایت من،

 
حکایت چوپان بی گله و ساربان بی شتر است .

حکایت من ... حکایت کسی است که پر از فریاد بود ... اما سکوت کرد تا همه ی صدا هارو

 
 
بشنو...!
 
حکایت کسی است که پر از امید و وفاست،اما حکایت تو،حکایت نا مهربانی ها است.....



 

+نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت11:12 AMتوسط ...♥... | |