Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


łø0øvєรŧøяy

نـــﮧ ... نـــﮧ! گــریـــﮧ نـمــے ڪـنـم!!! یــڪـ چــیـزے رفــتـــﮧ تــوے چــشـمـم ! بــــﮧ گــمـانــم … یــڪـ خــاطــره اســت!

می خواستم تصویر با تو بودن را نقاشی کنمدیدم فاصله بینمان در ورق جا نمی شودکمی نزدیک تر بیا ، می خواهم با تو بودن را حس کنم . . .

+نوشته شده در چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت10:31 AMتوسط ...♥... | |

 

 

 

ای مـــــــــــرد
مردانگی ات را با شکستن دل دختری
که دیوانــــه ی توســــت ثابت نکــن
مردانگی ات را با غروربی اندازه ات به دختری
که عاشق توست ثابت نکن
… … مـردانگی اینهـــــــا نیســت
مردانگی را زمانی میتوانی نشان دهی
که دختری با تمام تنهایی اش به تو تکیه کرده
که دختری با تکیه به غرور تو
در این دنیای پر از نامردی قدم بر میدارد ..

+نوشته شده در چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت10:27 AMتوسط ...♥... | |

 

 


 
 

http://up98.org/upload/server1/01/z/7t3zvfckvlhist2vftqb.jpg

 

من تمام هستی ام رادرنبرد با سرنوشت

 

درتهاجم با زمان

 

آتش زدم

 

کشتم

 

 

 

من بهارعشق رادیدم ولی باورنکردم

 

یک کلام درجزوه هایم هیچ ننوشتم

 

 

 

من زمقصدها پی مقصودهای پوچ افتادم

 

تاتمام خوبیهارفتندو خوبی ماند در یادم

 

 

 

من به عشق منتظر بودن

 

همه صبر و قرارم ررفت

 

بهارم رفت

 

عشقم مرد

+نوشته شده در چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت10:22 AMتوسط ...♥... | |

نمـیدانــم چـه رابـطه ای ست

بیـن ِ نبــودنـت بــا رنـگ هــا !

دلـتنگ ِ تــو کـه مـی شـوم

زنــــدگــی ام

سیـاه مـی شـــود !!!

+نوشته شده در چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت10:21 AMتوسط ...♥... | |

ببخشید اگر صبر من کم بود و خطای تو زیاد...اگر تحمل من اندک بود و

اشتباهات تو بی شمار!!!

ببخشید اگر صدای گریه شبانه ام خوابت را آشفت... اگر دیدن اشک های من

دلت را آزرد!!!!!!!!!!!

ببخشید اگر من پر از عشق بودم و تو پر از نفرت ... اگر بخشیدن عادت من

بود و خصلت تو نبخشیدن!!!

ببخشید به خاطر این همه دوست داشتن ...به خاطر تا آخرین نفس پای تو

 ایستادن.

+نوشته شده در چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت10:14 AMتوسط ...♥... | |

منو ببخش عزیز من اگه می گم باهام نمون
 
دستای خالیمو ببین آخر قصه رو بخون
 
 ترانه ای رو که برات گفته بودم فروختمش
 
با پول اون نخ خریدم  زخم دلم رو بستمش
 
همسفر شعر و جنون عاشق ترین عالمم
 
تو عشقتو ازمن بگیر من واسه تو خیلی کمم
 
بین من و تو فاصله است  یک در سرد آهنی
 
من که کلیدی ندارم   تو واسه چی در می زنی
 
این در سرد لعنتی  شاید که نخواد وا بشه
 
قلبتو بردار و برو قطار داره سوت می کشه
 
همسفر شعر و جنون عاشق ترین عالمم
 
تو عشقتو از من بگیر من واسه تو خیلی کمم

+نوشته شده در چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت10:6 AMتوسط ...♥... | |

نسل من و تو نسلي بود که ؛ يواشکي بوسيد ، نوشيد ، خنديد ، حرف زد ، فکر کرد ، اعتراض کرد ، گريه کرد ، آرزو کرد ، دعا کرد ، درد و دل کرد ، انتخاب کرد ، عاشق شد ... به سلامتي " يــواشــکــي " که اگه نبود ، نسل من و تو منقرض ميشد ...

+نوشته شده در چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت9:55 AMتوسط ...♥... | |

قلب هدیه


پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت: میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…

 

چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:

سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری کهقلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)


دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…

+نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:,ساعت5:55 PMتوسط ...♥... | |

زن و مرد از راهی می رفتند، ماموران آنها را دیدند وآنها را خواستند!
پرسیدند شما چه نسبتی با هم دارید؟
زن و مرد جواب دادند زن و شوهریم
ماموران مدرک خواستند،
زن و مرد گفتند نداریم !
ماموران گفتند چگونه باور کنیم که شما زن و شوهرید ؟!
زن و مرد گفتند ...

برای ثابت کردن این امرنشانه های فراوانی داریم ... !

اول اینکه آن افرادی که شما می گویید دست در دست هم می روند،
ما دستهایمان از هم جداست!

دوم، آنها هنگام راه رفتن و صحبت کردن به هم نگاه می کنند،
ما رویمان به طرف دیگریست!

سوم آنکه آنها هنگام صحبت کردن و راه رفتن،با هم با احساس حرف می زنند،
ما احساسی به هم نداریم!

چهارم آنکه آنها با هم بگو بخند می کنند،
می بینید که، ما غمگینیم!

پنجم، آنها چسبیده به هم راه می روند،
اما یکی ازما جلوترازدیگری می رود!

ششم آنکه آنها هنگام با هم بودن کیکی، بستنی ای، چیزی می خورند،
ما هیچ نمی خوریم!

هفتم، آنها هنگام با هم بودن بهترین لباسهایشان را می پوشند،
ما لباسهای کهنه تنمان است.. !

هشتم، ...

ماموران گفتند
خیلی خوب،
بروید،
بروید،..
فقط بروید ... !

 

+نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:,ساعت5:50 PMتوسط ...♥... | |

 

سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من

که تو از پنجره عشق چه ها می خواهی
صبح تا نیمه ی شب منتظری
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن می گویی
گاه با رهگذران
خبر گمشده ای می جویی
راستی گمشده ات کیست؟کجاست؟
صدفی در دریا است؟
نوری از روزنه فرداهاست؟
یا خدایی است که از روز ازل پنهان است؟
بارها آمد و رفت
بارها انسان شد
وبشر هیچ ندانست که بود
خود اوهم به یقین آگه نیست
چون نمی داند کیست
چون ندانست کجاست چون ندارد خبر از خود که خداست

 


+نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:,ساعت5:44 PMتوسط ...♥... | |

صفحه قبل 1 ... 22 23 24 25 26 ... 34 صفحه بعد