Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


łø0øvєรŧøяy

نـــﮧ ... نـــﮧ! گــریـــﮧ نـمــے ڪـنـم!!! یــڪـ چــیـزے رفــتـــﮧ تــوے چــشـمـم ! بــــﮧ گــمـانــم … یــڪـ خــاطــره اســت!

آرام باش ،ما تا همیشه مال همیم ، همیشه عاشق و یار همیم
آرام باش عشق من ، تو تا ابد در قلبمی ، تو همه ی وجودمی
بیا در آغوشم ، جایی که همیشه آرزویش را داشتی ، جایی که برایت سرچشمه آرامش است
آغوشم را باز کرده ام برایت ، تشنه ام برای بوسیدن لبهایت
بگذار لبهایت را بر روی لبانم ، حرفی نمیزنم تا سکوت باشد بین من و تو و قلب مهربانت
خیره به چشمان تو ، پلک نمیزنم تا لحظه ای از دست نرود تصویر نگاه زیبای تو
دستم درون دستهایت ، یک لحظه رها نمیشود تا نرود حتی یک ذره از گرمای دستان لطیف تو
محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، آرزو میکنم لحظه مرگم همینجا باشد ، همین آغوش مهربانت
چه گرمایی دارد تنت عشق من ، رها نمیکنم تو را تا همیشه باشی در کنار قلب من
قلب تو میتپد و قلب من با تپشهای قلبت شاد است ، هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است
آرامم ، میدانم اینک کجا هستم ، همانجایی که همیشه آرزویش را داشتم ،همانجایی که انتظارش را میکشیدم و هر زمان خوابش را میدیدم آن خواب برایم یک رویای شیرین بود....
در آغوش عشق ، بی خیال همه چیز ، نه میدانم زمان چگونه میگذرد و نه میدانم در چه حالی ام
تنها میدانم حالم از این بهتر نمیشود ، دنیای من از این عاشقانه تر نمیشود
گرمای هوس نیست این آتش خاموش نشدنی آغوش پاکت
عشق است که اینک من و تو را به این حال و روز انداخته ، عشق است که اینک ما را به عالمی دیگر برده ، عشق است که من و تو را نمیتواند از هم جدا کند هیچگاه
خیلی آرامم ، از اینکه در آغوشمی خوشحالم

+نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:51 AMتوسط ...♥... | |

شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهیه . اما معنیش رو شاید سالها

طول بکشه تا بفهمی !

 

 

تو این کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش

دل شیر می خواد!

 

 

تنهایی ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا امیدی ، شکنجه رو حی

،دلتنگی ، صبوری ، اشک بیصدا ؛

 

                                               

هق هق شبونه ؛ افسردگی ، پشیمونی، بی خبری و دلواپسی.... !

 

 

برای هر کدوم از این کلمات چند حرفی که خیلی راحت به زبون میاد

 

 

و خیلی راحت روی کاغذ نوشته میشه باید زجر و سختی هایی رو تحمل

کرد

 

تا معانی شون رو فهمید و درست درک شون کرد !!!

 

 

متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی

اینها متنفرم

 

 

از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم

 

 

+نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:50 AMتوسط ...♥... | |

پسر: بالاخره موقعش شد. خیلی انتظار کشیدم.
دختر: میخوای از پیشت برم؟
پسر: حتی فکرشم نکن!
دختر: دوسم داری؟
پسر: البته! هر روز بیشتر از دیروز!
دختر: تا حالا بهم خیانت کردی؟
پسر: نه! برای چی می پرسی؟
دختر: منو میبوسی؟
پسر: معلومه! هر موقع که بتونم.
دختر: منو میزنی؟
پسر: دیوونه شدی؟ من همچین آدمی ام؟!
دختر: میتونم بهت اعتماد کنم؟!
پسر: بله.
دختر: عزیزم!
.
.  

 .

 

بعد ازازدواج و بی وفایی پسر

 

.

.

 

.

 

 

 .

 

کاری نداره متن قبلی رو از پایین به بالا بخون

+نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:49 AMتوسط ...♥... | |

چه بی صداست سایه ها

سایه ای که مال من است

سیاه

تاریک

خاکستری

موازی با خودم

با نور بستگی دارد...

اما ای کاش..

انسانهای که

در زمین می رویند

با پیوندی از نور

هم آغوش می شدند

اما....

انسان ها عجیب الخلقه اند

به سادگی

با هیچ دلی پیوند نمی زنند

پس

دل را با کی پیوند دهیم...؟؟؟


+نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت11:21 AMتوسط ...♥... | |

ببار


رهاتر از باد منم

 

تو می باری
من عاشق می شوم

من ببارم

 تو چه خواهی شد؟؟؟؟

...

من همانی خواهم شد

که تو خواهی....

+نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت11:19 AMتوسط ...♥... | |

 

 

 

 

حکایت من حکایت کسی است که عاشق دریا بود،

 
 
اما قایق نداشت؛
 
 
دل باخته سفر بود،همسفر نداشت
 
 
حکایت کسی است که زجر کشید،اما ضجه نزد،
 
 
زخم داشت و ننالید،گریه کرد اما اشک نریخت.
 
 
مثل پرنده ای که دلش هوای آسمان داشت و در بند صیاد گرفتار بود.
 
 
 حکایت من،
 
 
حکایت چوپان بی گله و ساربان بی شتر است .
 
 
حکایت من ... حکایت کسی است که پر از فریاد بود ... اما سکوت کرد تا همه ی صدا هارو بشنود ...!
حکایت کسی است که پر از امید و وفاست،اما حکایت تو،حکایت نا مهربانی ها است.....

 

+نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت11:17 AMتوسط ...♥... | |

 

حکایت من حکایت کسی است که عاشق دریا بود،


 
اما قایق نداشت؛

 
دل باخته سفر بود،همسفر نداشت

 
حکایت کسی است که زجر کشید،اما ضجه نزد،

 
زخم داشت و ننالید،گریه کرد اما اشک نریخت.

 
مثل پرنده ای که دلش هوای آسمان داشت و در بند صیاد گرفتار بود.

 
 حکایت من،

 
حکایت چوپان بی گله و ساربان بی شتر است .

حکایت من ... حکایت کسی است که پر از فریاد بود ... اما سکوت کرد تا همه ی صدا هارو

 
 
بشنو...!
 
حکایت کسی است که پر از امید و وفاست،اما حکایت تو،حکایت نا مهربانی ها است.....



 

+نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت11:12 AMتوسط ...♥... | |


وقتی نیست توی خونه صدای تو


با خودم حرف می زنم به جای تو


هی قدم می زنم و اشک می ریزم


نمی دونی پر غصم عزیزم



ادامه مطلب...

+نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت10:55 AMتوسط ...♥... | |

                                                   در جوانی غصه خوردم هیچکس یادم نکرد                                                                                                         در قفس ماندم ولی هیچکس آزادم نکرد                                                                                                            آتش عشقت چنان از زندگی سیرم بکرد                                                                                                          آرزو ی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد 

+نوشته شده در پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت11:37 PMتوسط ...♥... | |

ادامه می دهم،در زیر باران....
حتی به درخواست چتر هم جواب رد میدهم و کناری می اندازمش
میخواهم تنهایی ام را به رخ این هوای دو نفره بکشم....!
باران نبار من نه چتر دارم نه یار...!
با تو هوس عاشقی كردم
معنی عشق و تجربه كردم
بی تو برای تو گریه كردم
من قلبم و به تو هدیه كردم   نمیدانی
چطور گیج می شوم
وقتی هرچه می گردم
معنی نگاهت را
در هیچ فرهنگ لغتی
پیدا نمی کنم... !

+نوشته شده در سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت6:39 PMتوسط ...♥... | |

صفحه قبل 1 ... 26 27 28 29 30 ... 34 صفحه بعد